یادداشت های من

یادداشت های من

یادداشت های من

به سراغم بیا
اینجا در امن ترین گوشه دنیا نشسته ام.
و می نویسم
از تو...
از پیچش گل در لحظه های زندگی
می نویسم از نفسی که از دلی گرم بیرون می آید.

آخرین مطالب

مقابل صخره سنگی سختی ایستادم و سختی و مقاومتی که داشت و نگاه کردم

صداش زدم. زمخت ترین هدیه خدا؟

صدایم پیچید و چند تکه سنگ کوچیک از بالا به پایین صخره ریزش کرد

از خواب بلند شد

با صدایی بم جوابم را داد

پرسیدم: چر اینقدر زمختی؟

سوالم را بارها تکرار کردم و هربار چند تکه سنگ از بالا به پایین صخره ریزش میکرد ولی جوابی نشنیدم

وقتی سرسختیشو دیدم. وقتی مقاومتشو در برابر حرف زدن دیدم. رومو برگردوندم و برگشنم که برم 

که صدایی محکم. منو سرجام میخکوب کرد

_ من احساساتی ترین هدیه خدا بودم ولی احساساتم جریحه دار شد. قلبم شکست. اعتمادمو سوزوندن. عزت نفسمو خاک کردن. من یه دختر بودم

یه دختر بدون احساسات. بدون قلب. بدون اعتماد. میشه زمخت ترین هدیه خدا

میشه این صخره سنگی که جلوت قد علم کرده


# حواسمون به دخترای احساسی اطرافمون باشه 

روز دختر مبارک

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۸ ، ۱۳:۵۱
پریسا ملکان

"رفتن"

چه فعل دردناکی !!!
اما من  میخوام چشمانم را ببندم و طوری دیگر نگاه کنم 

دوباره نگاه کنم 
و رفتن ...
چه با ارزش میشود وقتی بروی از خاطره ایی، نگاهی، از آدمی 

از آدمی که تو را نمیخواد
یه جایی از زندگی رفتن قشنگ میشه، اونجایی که یه نفر میخواد که دیگه نخوادت
اون وقت رفتنت غوغا میکنه 
رفتن 
وقتی به دل میشینه که انتظاراتتو از آدما کم کنی و بری

جایی نباشی که اولویت نیستی و تنها یه گزینه ایی

گاهی باید برای رفتن جون داد. اون وقته که به بودنت احترام گذاشته ایی

و رفتن

چه فعل قوی ای...

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۸ ، ۱۶:۲۹
پریسا ملکان

احتمالا اکثر آدما برنامه دورهمی مهران مدیری رو نگاه کردن.

منم برحسب اتفاق چند روز پیش تکرار یکی از برنامه هاشو نگاه کردم 

بنظرم قشنگ ترین قسمت برنامه دورهمی اونحاییه که مهران مدیری به مهمونش میگه: 

چیزی هست که بخواین بگین و من نپرسیده باشم؟

بعد به خودم نگاه کردم و به همه آدمای اطرافم 

به همه حرفایی که میخواستیم بزنیم و نشد. به همه حرفایی که بغض شد ولی دم نزدیم

همه آدما به یکی توی زندگیشون مثل مهران مدیری احتیاج دارن که گاهی بپرسه: چیزی هست که بخوای بگی و من نپرسیده باشم؟

اون وقت همون آدمای به ظاهر مغرور و خودخواه اطرافتون میشستن کنارتون و یه شب تا صبح براتون حرف میزدن

به ادما اجازه بدین. اجازه بدین کنارتون خودشون باشن. اجازه بدین که کنارتون از چیزایی که چند وقته بغض تو گلوشون شده حرف بزنن

آدما نیاز دارن به دیده شدن. به حرف زدن. به محبت کردن. دریغ نکنیم...


۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۸ ، ۱۸:۵۵
پریسا ملکان
این یه نامه است به صورت ناشناس برای آشناترین آدم زندگیم
مهربان قلب من
همه هستی ام پای لبخندت. آرام میکنی جانم را وقتی لبانت میخندند
ستاره باران می شود نگاهم از دیدن روی ماهت
کلمات  از قدرت توصیفت قاصرن
یه دونه قلب من...
میخواستم بگم تا بدونی که از امروز تا آخرین روزی که نفس میکشم عاشقت میمونم
فرقی نداره کجای این کره خاکی باشی وقتی تو دلم باشی خیالم راحته هرجا برم هستی
دلبر...
دلمو بردی
تورا به خدای عاشقان قسم مراقبش باش

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۸ ، ۱۷:۴۹
پریسا ملکان

امروز دختری را در خیابان دیدم 

که همه وجودشو بادستاش بغل کرده بود

ایستادم و زل زدم به نگاهش

رد نگاهش غمگینم کرد

زل زدم...

به دستانش که مثل گره های نامعلوم به هم می پیچید

به خنده اش که یادآور هیچ خاطره ایی از گذشته نبود

به جفت چشم های ساده و سیاه دختری چشم دوختم که قلبش را خاک کرده بود

و مغز دیگری درسمت چپ سینه اش می تپید..

۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۸ ، ۲۰:۳۸
پریسا ملکان
وقتی مردّدم و اتفاقی دردناک قلبم را میفشارد
وقتی تنهام و ترسیدم
وقتی تپش های بی امان دلم مرا به زانو درمیاورد
وقتی بی قرارم و منتظر 
وقتی از ادامه مسیر هراس دارم و راهی را شروع نمیکنم
وقتی اشک هایم گونه هایم را خیس میکند
من اعتماد میکنم ...
اعتماد میکنم به جفت چشم های ساده ایی که روبه رویم نشسته
اعتماد میکنم به دستایی که دستانم را میفشارد
اعتماد میکنم به تو
تویی که آرامش دنیای منی
۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۸ ، ۲۱:۱۲
پریسا ملکان

به بازی بچه ها نگاه میکنم. به بازی رایان کوچولوی خونمون

گوش میکردم به صدای خنده و گریه وجیغ وداد بچه ها

و به رایان...

به کودکانه قهر کردنش و پناه به آغوش مامانش

نگاه کردم به پناه رایان

و نگاه کردم به پناه خودم به وقت قهرکردنم با دنبا

و پناهی نیافتم..

و یافتم تنهایم 

و یافتم خودم را ذر انزوای خویش

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۲۳
پریسا ملکان

به او بگویید که میدانم دنیا و رویایش خاکستری شده. میدانم روزهایش غمگین اند
به او بگویید میدانم همه چیز را تمام کرده و می خواهد ازاین دنیا برود 
ولی او نمیداند...
او نمیداند مرا باحرف هایش می کشد
نمی داند راهی سخت راانتخاب کرده ام برای داشتنش.
شاید راهی سخت را انتخاب کرده ام. شاید میتوانم با کسی دیگر زندگی راحتتری داشته باشم.
از اون بهتر هزارتا  خوشتیپ تر وجذاب تر و پولدارتر خیلی هست...
ولی چشم های من بین این هزارنفر میخواد تورو ببینه 
به او بگویید 
من فقط عاشق اونم...

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۰۲
پریسا ملکان