یادداشت های من

یادداشت های من

یادداشت های من

به سراغم بیا
اینجا در امن ترین گوشه دنیا نشسته ام.
و می نویسم
از تو...
از پیچش گل در لحظه های زندگی
می نویسم از نفسی که از دلی گرم بیرون می آید.

آخرین مطالب

۶ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

من.

دختری در ابتدای خلق قشنگترین رویاهای از دست رفته اش...

چند وقتی میشه یه اشفتگی تمام دنیای درونی ام را پر کرده و وقتی می گویم چند وقت. منظورم چند روز یا چند ماه نیست. منظورم چندساله!!!

بذارید رک حرف بزنم. میخوام از سدی حرف بزنم که بین من و رویاهام قرار گرفت. از غول بی شاخ و دم کنکور که حال بدو انداخت تو وچودم

وقتی در تضاد با دنیای درونیت باشی. یعنی تو واقعیت زندگیتو میبازی. یعنی دلت یه چیزی میگه ولی عمل تو با انتظارات بقیه هماهنگ تره

و حالا بزرگترین اشتباه من براورده کردن انتظارات ادما بود.

من واقعی برای براورده کردن انتظارات ادما از بین رفت. و این شد که حاضر شدم تیکه ها و کنایه ها و نگاه های ازار دهنده ادمارو تحمل کنم ولی  

هیچ وقت نگم که کم اوردم و دیگه نمیتونم ادامه بدم

حالا میگم: کم اوردم و دیگه نمیخوام و نمیتونم راهی که تا الان رفتم رو ادامه بدم

میخوام دیگه نخوام. دیگه نخوام برای انتظارات دیگران خودمو فراموش کنم

من واقعی یه روح هنرمند و نویسنده تو وجودش داشت که اتیش انداختین به وجودم که خودمو وصل کردم به امپول و فشار و پزشکی

من ادم دنیای شما ادما نیستم

خیلی گریه کردم. برای همه جیز گریه کردم

و حالا خسته ام...

دیگه حوصله ایی برای غصه خوردن و بغض کردن و درد کشیدن ندارم

وقتی میبینم چیزی یا کسی عذابم میده دیگه نمیسوزم. فقط رد میشم ازش

دیگه از اهمیت دادن به ادما و خواسته هاشون خسته شدم

منم وجود دارم. من فکر میکنم که وجود دارم

من شیشه ایی بودم که فرو ریختم. که شکستم ولی باز هم به مبارزه ادامه میدم. و دیگه اجازه نمیدم زندگی و ادما مجبورم کنن کاریو که دوست 

ندارم انجام بدم 

و من از خودم برای ارزش دادن به ادمای بیخود زندگیم معذرت میخوام

مشکلی که من دارم بخاطر هیچ مریضی نیست. دلیلش انتخابامه. انتخابایی که خودم کردم و پای همشون وایمیستم واسه اینکه من زندگیمو 

میسازم نه بقیه

افسوس یه روزایی رو میخورم که میتونستم از راه اشتباه برگردم ولی قدرتشو نداشتم و کاش چهار سال عمرم تباه نمیشد

عزیزی میگفت: فراموش کن

و کاش میشد فراموش کرد و دیگر کسی تورا با گذشته تلخت نشناسه

 برای چهارمین بار کنکور دادم و برای اولین بار میگم: فارغ از نتیجه. میرم سمت علایقم

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۸ ، ۱۶:۱۵
پریسا ملکان

مقابل صخره سنگی سختی ایستادم و سختی و مقاومتی که داشت و نگاه کردم

صداش زدم. زمخت ترین هدیه خدا؟

صدایم پیچید و چند تکه سنگ کوچیک از بالا به پایین صخره ریزش کرد

از خواب بلند شد

با صدایی بم جوابم را داد

پرسیدم: چر اینقدر زمختی؟

سوالم را بارها تکرار کردم و هربار چند تکه سنگ از بالا به پایین صخره ریزش میکرد ولی جوابی نشنیدم

وقتی سرسختیشو دیدم. وقتی مقاومتشو در برابر حرف زدن دیدم. رومو برگردوندم و برگشنم که برم 

که صدایی محکم. منو سرجام میخکوب کرد

_ من احساساتی ترین هدیه خدا بودم ولی احساساتم جریحه دار شد. قلبم شکست. اعتمادمو سوزوندن. عزت نفسمو خاک کردن. من یه دختر بودم

یه دختر بدون احساسات. بدون قلب. بدون اعتماد. میشه زمخت ترین هدیه خدا

میشه این صخره سنگی که جلوت قد علم کرده


# حواسمون به دخترای احساسی اطرافمون باشه 

روز دختر مبارک

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۸ ، ۱۳:۵۱
پریسا ملکان

"رفتن"

چه فعل دردناکی !!!
اما من  میخوام چشمانم را ببندم و طوری دیگر نگاه کنم 

دوباره نگاه کنم 
و رفتن ...
چه با ارزش میشود وقتی بروی از خاطره ایی، نگاهی، از آدمی 

از آدمی که تو را نمیخواد
یه جایی از زندگی رفتن قشنگ میشه، اونجایی که یه نفر میخواد که دیگه نخوادت
اون وقت رفتنت غوغا میکنه 
رفتن 
وقتی به دل میشینه که انتظاراتتو از آدما کم کنی و بری

جایی نباشی که اولویت نیستی و تنها یه گزینه ایی

گاهی باید برای رفتن جون داد. اون وقته که به بودنت احترام گذاشته ایی

و رفتن

چه فعل قوی ای...

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۸ ، ۱۶:۲۹
پریسا ملکان

احتمالا اکثر آدما برنامه دورهمی مهران مدیری رو نگاه کردن.

منم برحسب اتفاق چند روز پیش تکرار یکی از برنامه هاشو نگاه کردم 

بنظرم قشنگ ترین قسمت برنامه دورهمی اونحاییه که مهران مدیری به مهمونش میگه: 

چیزی هست که بخواین بگین و من نپرسیده باشم؟

بعد به خودم نگاه کردم و به همه آدمای اطرافم 

به همه حرفایی که میخواستیم بزنیم و نشد. به همه حرفایی که بغض شد ولی دم نزدیم

همه آدما به یکی توی زندگیشون مثل مهران مدیری احتیاج دارن که گاهی بپرسه: چیزی هست که بخوای بگی و من نپرسیده باشم؟

اون وقت همون آدمای به ظاهر مغرور و خودخواه اطرافتون میشستن کنارتون و یه شب تا صبح براتون حرف میزدن

به ادما اجازه بدین. اجازه بدین کنارتون خودشون باشن. اجازه بدین که کنارتون از چیزایی که چند وقته بغض تو گلوشون شده حرف بزنن

آدما نیاز دارن به دیده شدن. به حرف زدن. به محبت کردن. دریغ نکنیم...


۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۸ ، ۱۸:۵۵
پریسا ملکان
این یه نامه است به صورت ناشناس برای آشناترین آدم زندگیم
مهربان قلب من
همه هستی ام پای لبخندت. آرام میکنی جانم را وقتی لبانت میخندند
ستاره باران می شود نگاهم از دیدن روی ماهت
کلمات  از قدرت توصیفت قاصرن
یه دونه قلب من...
میخواستم بگم تا بدونی که از امروز تا آخرین روزی که نفس میکشم عاشقت میمونم
فرقی نداره کجای این کره خاکی باشی وقتی تو دلم باشی خیالم راحته هرجا برم هستی
دلبر...
دلمو بردی
تورا به خدای عاشقان قسم مراقبش باش

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۸ ، ۱۷:۴۹
پریسا ملکان

امروز دختری را در خیابان دیدم 

که همه وجودشو بادستاش بغل کرده بود

ایستادم و زل زدم به نگاهش

رد نگاهش غمگینم کرد

زل زدم...

به دستانش که مثل گره های نامعلوم به هم می پیچید

به خنده اش که یادآور هیچ خاطره ایی از گذشته نبود

به جفت چشم های ساده و سیاه دختری چشم دوختم که قلبش را خاک کرده بود

و مغز دیگری درسمت چپ سینه اش می تپید..

۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۸ ، ۲۰:۳۸
پریسا ملکان